جوجو طلاجوجو طلا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

جوجو طلا

سفر به همدان

از اونجاییکه عروسی عمه جون آقا راستین تو شهر همدان بود دو روز قبل عروسی راهی همدان شدیم و موفق شدیم به گنجنامه بریم تا راستین کمی گردش و بازی کنه .اینم چندتا عکس: اینم روز عروسی که بالاخره موفق شدم لباسات روتنت کنم البته ایندفعه کفشت رو عوض نکردی و با صندل، کت شلوار پوشیدی آخی بالاخره شهریور پرکار به خیر و خوشی تموم شد و حالا باید برای تولد راستین جون آماده بشم. اینروزا دنبال مهد خوب و مناسب برای پسرم می گردم و در حال تحقیق و بررسی و صحبت و از اینجور حرفا هستم تا به امید خدا بعد مهرماه، راستین بره مهد و منم برم سرکار. امیدوارم یه مهد خوب و مطمئن پیدا کنم تا با خیال راحت بسپارمش چون این 2 سال رو فقط بخاطر راستین...
9 مهر 1392

اولین عروسی

اولین عروسی مهم به خوبی و خوشی برگزار شد. راستین اونروز پیش بابا موند و 2 ساعتی ظهر خوابید تا سرحال باشه و منم مشغول کارای آرایشگاه و....... ولی عصر که آماده شدیم و لباسای آقا راستین رو تنش کردم یه قشقرقی راه انداخت و گریه و زاری که پیرهنم رو در بیار . خدا منو میگی عصبی ، تازه نه پاپیون نه کراوات و نه کت قشنگی که براش خریده بودیم رو نپوشونده بودم  . بالاخره به باز بودن دکمه های پیرهنش رضایت  داد و با اخم و ناراحتی سوار ماشین شد و من هی قصه و داستان از اینور و اونور می گفتم تا برسیم ولی وقتی هم رسیدیم باز کراوات و پاپیون نزد و کت هم اصلا تنش نکرد آی دلم سوخت آی دلم سوخت که حتی یه دونه عکسم باهاش نگرفتیم . فعلا این چند تا عکس...
31 شهريور 1392

این روزها

این روزها خیلی سرمون شلوغه و نمی دونم زمان چجوری داره میگذره این ماه عروسی برادرم ، خواهر شوهرم و چند تا عروسی دیگه داریم. آخر مهر تولد راستینه . تازه قرار بود آخر ما اسباب کشی هم داشته باشیم که به لطف خدا یک سال دیگه قرارداد رو تمدید کردیم که خیلی خیلی خوب شد و یه بار بزرگی از رو دوشم برداشته شد. برای نامزدی برادرم هنوز راستین رو نداشتم و کلی خرید و ست کردن و از این جور کارا انجام دادم ولی اینسری اصلا وقت نشد دلم شور میزنه امیدوارم همه چی به خوبی و خوشی پیش بره و تو هم پسر خوبی باشی و تو مراسم اذیت نشی و ما رو هم اذیت نکنی. تازه چند روزه سرما هم خوردی آبریزش داری و صدات گرفته دکتر بردم و گفت سرماخوردگی ساده است برات سیتریزین و استامی...
11 شهريور 1392

تولد آریا مهر

  روز 5 شنبه (10 مرداد) تولد آریا مهر عزیز و دوست داشتنی بود که من و راستین هم رفتیم و به مامان گلش زحمت دادیم به ما که خیلییییییی خوش گذشت .حالا بقیه ماجرا به روایت تصویر: راستین که در بدو ورودش یه توپ رنگ لباسش پیدا کرده بود:  بعضی از نی نی ها: بچه ها دور آریا مهر برای فوت کردن شمع جمع شدن: راستین جون و مشکات جونم: نیوشا خانوم خوش تیپ و پسرم: هانا تپلی ، راستین و مشکات خانوم: خاله سهیلا جون متشکریم. ...
13 مرداد 1392

نی نی پارتی

قبل ماه رمضون(تیرماه) خونه خاله حدیث و مشکات جون، نی نی پارتی برگزار شد و بسی خوش گذشت اینم یه چند تا عکس راستین و مشکات جون نی نی ها روی تخت راستینو هانا خوشگله که فکر کنم هوس شیر کرده راستین و آوا جون اینم تصویری از خرابکاری نی نی ها خاله حدیث جون متشکریم خیلی خوش گذشت. ...
7 مرداد 1392

سفر به شمال

ماسه بازی کنار ساحل خیلی حال می ده   اینم جنگل: دیگه دوربین رو میخام: یه روز دیگه کنار ساحل: یواش یواش طاقتم تموم شد و این شکلی شدم: اینم روستای کندلوس که دستم رو به هیچکس نمیدم و پله ها رو تنهایی می رم بالا: ...
2 تير 1392

باغ پرندگان تهران

در خرداد ماه راستین به تماشای پرندگان رفت: در بدو ورود راهنمایی برای کسانیکه تا حالا نرفته اند: - بخاطر سنگریزه هایی که کف پارک است و پله های زیادی که داره امکان بردن کالسکه نیست و ماهم که کالسکه برده بودیم به دفتر امانات دادیم. - بوفه فقط جلو در ورودی هست و داخل چیزی برای خوردن پیدا نمیشه پس خوراکی های لازم را بهمراه داشته باشید بخصوص نوشیدنی برای بچه ها - بخاطر پله و سختی مسیر بچه های کوچیک به سختی می تونن راه بروند و باید مدت زیادی در بغل باشند   ...
2 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجو طلا می باشد