این روزها خیلی سرمون شلوغه و نمی دونم زمان چجوری داره میگذره این ماه عروسی برادرم ، خواهر شوهرم و چند تا عروسی دیگه داریم. آخر مهر تولد راستینه . تازه قرار بود آخر ما اسباب کشی هم داشته باشیم که به لطف خدا یک سال دیگه قرارداد رو تمدید کردیم که خیلی خیلی خوب شد و یه بار بزرگی از رو دوشم برداشته شد. برای نامزدی برادرم هنوز راستین رو نداشتم و کلی خرید و ست کردن و از این جور کارا انجام دادم ولی اینسری اصلا وقت نشد دلم شور میزنه امیدوارم همه چی به خوبی و خوشی پیش بره و تو هم پسر خوبی باشی و تو مراسم اذیت نشی و ما رو هم اذیت نکنی. تازه چند روزه سرما هم خوردی آبریزش داری و صدات گرفته دکتر بردم و گفت سرماخوردگی ساده است برات سیتریزین و استامی...