این روزها
این روزها خیلی سرمون شلوغه و نمی دونم زمان چجوری داره میگذره
این ماه عروسی برادرم ، خواهر شوهرم و چند تا عروسی دیگه داریم. آخر مهر تولد راستینه . تازه قرار بود آخر ما اسباب کشی هم داشته باشیم که به لطف خدا یک سال دیگه قرارداد رو تمدید کردیم که خیلی خیلی خوب شد و یه بار بزرگی از رو دوشم برداشته شد.
برای نامزدی برادرم هنوز راستین رو نداشتم و کلی خرید و ست کردن و از این جور کارا انجام دادم ولی اینسری اصلا وقت نشد دلم شور میزنه امیدوارم همه چی به خوبی و خوشی پیش بره و تو هم پسر خوبی باشی و تو مراسم اذیت نشی و ما رو هم اذیت نکنی.
تازه چند روزه سرما هم خوردی آبریزش داری و صدات گرفته دکتر بردم و گفت سرماخوردگی ساده است برات سیتریزین و استامینوفن نوشت که تو هیچکدوم رو لب نمی زنی و به زور چند بار تو شیرت ریختم.
الهی که زود خوب شی تا تو عروسی سرحال و شاداب باشی.
هنوز خیلی کار دارم آرایشگاه، چند تا خرید جا مونده، دکتر بردن راستین، ...
آخ آخ یادم رفت بگم که دوربین عکاسی هم گم شده و نمی دونم تو جایی انداختی یا ما از دست تو قایم کردیم و الان پیداش نمی کنیم..
خدایا به خاطر همه چی ازت ممنونم به خاطر همه نعمت هایی که دادی و مهمترینشون سلامتی و داشتن عزیزانم است .......
خدایا مرسییییییییییییییییییییییییییی یه عالمه