جوجو طلاجوجو طلا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

جوجو طلا

سال 1394

آخرین روز سال، شام خونه مامانم بودیم و 2 ساعت مونده به تحویل اومدیم خونه مون که آقا راستین یک ربع قبل تحویل دیگه خوابش برد از فرداش عید دیدنی ها شروع شده و از چهارشنبه هم همسرجان رفتن سرکار و ما رسما امسال عید هیچ جا نرفتیم البته از این ویروسهای جدید گرفته بود و اصلا هم نمیشد رفت مسافرت. اینم کنار سفره هفت سین خونمون حیاط خونه مادر بزرگ هفت سین خونه مامان پری تولد 60 سالگی باباجون روز اول عید تولد دایی حامد فروردینی تصاویری متفرقه از دید و بازدیدها ...
8 ارديبهشت 1394

روزهای پایانی سال 93

بله سال 93 هم خیلی زود گذشت و امروز 29 اسفند 93 است. مثل همیشه اسفند ماه پرکار و البته زیبایی است .من که شور و حال قبل عید رو دوست دارم پر از شادی و نشاط و انرژی. من چون تازه اسباب کشی کرده بودم امسال کار خیلی زیادی نداشتم و چهارشنبه آخر سال گفته بودم کارگر بیا تمیزی کلی خونه رو انجام بده و اونم براش کار پیش اومد و نیومد من مجبور شدم خودم تکم و تنها مشغول تمیز کاری شم که چون خونه هم بزرگه حسابی خسته و له شدم از اون سخت تر اینکه روزای آخر سال، همسری از این ویروسای جدید گرفته که تب و بدن درد و ..... ایناس و حسابی بی حال است 3 تا پنی سیلین زده ولی هنوز خوب نشده من هم مشغول تمیزکاری، مریض داری و خریدای باقیمانده عید هستم........ را...
29 اسفند 1393

سفر به جنوب(2)

روز سوم سفر به جنوب هم به رفتن به قشم و دیدنی های اونجا گذشت. جزیره هنگام و تماشای دلفین ها از نزدیک جنگل حرا ناهار در رستوران خانگی ...
19 اسفند 1393

سفر به جنوب (1)

ما قرار بود تعطیلات بهمن ماه به جنوب کشور سفر کنیم که برای بابایی ماموریت پیش اومد و نشد و حسابی حال من گرفته شد. در عوض هفته بعدش خود بابا ما رو غافلگیر کرد و بلیط بندرعباس رو برامون گرفت و 5 روزی رفتیم جنوب کشور . هواعالی و بهاری بود و حسابی خوش گذشت. ظهر راستین توی قطار خوابیده روز اول رو به جزیره هرمز رفتیم .از بندر تا هرمز حدود 45 دقیقه بود .جزیره هرمز خیلی طبیعت زیبا و بکری داشت ولی متاسفانه امکانات توریستی اش خیلی کم بود. در اسکله سوار موتور برقی در حال سوار شدن به کشتی برای رفتن به جزیره هرمز رستوران خانگی پوریان در جزیزه هرمز غار نمکی در جزیره هرمز کوه های رنگی جزیره هرمز در...
11 اسفند 1393

اولین کوه نوردی راستین

24 بهمن ماه بهمراه دوستانمون به کوه توچال رفتیم به این خیال که بچه ها برف بازی کنن ولی اینقدر صف تله کابین شلوغ بود که دیدیم اصلا نمیشه تحمل کرد و بخاطر همین پیاده راه افتادیم به سمت چشمه. و اینچنین بود که راستین از تله کابین تا چشمه رو پیاده و با پاهای کوچولوی خودش کوهنوردی کرد. راستین در ایستگاه چشمه مامانهای ورزشکار و اما یک غذای لذیذ در رستوران نارنجستان ...
4 اسفند 1393

شهربازی کوروش

چهارشنبه اواسط بهمن ماه، برنامه جور شد و بهمراه مایان و هیربد به شهربازی کوروش رفتیم. خیلی شهربازی مفصل و خوبی برای رده سنی این بچه ها نبود ژست بولینگ بازی راستین خان بستنی بعدش در کافه ویونا وقتی قاشق دیر میرسه و راستین دست بکار میشه   ...
25 بهمن 1393

راستین به مهدکودک می رود

از روز شنبه 27 آذر 93 راستین رو در مهد کودک ثبت نام کردم البته بصورت نیمه وقت . صبح حدود 9 میره و ظهر هم 11:30 میارمش. روز اول رو من باهاش رفتم تو کلاس تا به محیط عادت کنه و بعد هم اومدم بیرون خدارو شکر بی تابی و گریه نکرد .البته زود هم آوردمش. روز دوم هم با خوشحالی خودش رفت پیش مربیش .البته هنوز ارتباط برقرار نکرده و با کسی دوست نشده بود. اینم سرسره جلوی مهد که بعدش میره بازی می کنه و خیلی دوست داره روز سوم که رفتم دنبالش چشماش خیس بود و فهمیدم گریه کرده که معلوم شد کلاس ژیمناستیک داشته که خوشش نیومده بود. روز چهارشنبه هم با آه و ناله رفت مهد ...... ولی جالبه اینه که پنج شنبه دست باباش رو گرفت و با کلی ذوق و شوق...
7 بهمن 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجو طلا می باشد